اگر شما مدیری باشید كه توانایی آن را دارید هنگام انجام كاری تصویر كلی آن را ببینید، اما اجبارا برای رییسی كار میكنید كه فقط هنگام برگزاری كارگروه آموزشی اخیر با عنوان مدیریت سازمان از میان آنكه برای آموزش و تقویت مدیران سازمانها برگزار شد سوال بالا مهمترین سوالی بود كه مطرح میشد. كاملا مشخص بود كه فرد سوالكننده تجربه كاری با یك رییس ظاهربین را داشته كه از افرادش توقع داشته تا فقط كاری كه به آنها واگذار میشد را انجام بدهند و انتظار اعمال و افكار بزرگ از آنها نداشت اما این طرز برخورد، برای مدیران مشتاق، پرانرژی و جویای ترقی و پیشرفت یك چالش به حساب میآید، زیرا آنها مایل هستند تا ایدههای خود را به اجرا گذاشته و شخصا شاهد نتایج آنها باشند. در روزگاران قدیم، سازمانها فقط وقتی خوب كار میكردند كه دستورات صادر شده از مقامات بالا توسط زیردستان مو به مو اجرا میشد. اما از زمانی كه محیط تجارت جهانی گستردهتر شده، نیاز برای تصمیمگیریهای سریع نامتمركز بسیار جدی شده است. این روزها ما نیاز به مردان و زنان خلاقی داریم كه قادر باشند سازمان را از میانه رهبری و هدایت كنند. با این اوصاف، اگر رییستان از شما بخواهد كه فقط سرتان به كار خودتان باشد در آن صورت چكار خواهید كرد؟ اولین و مهمترین كاری كه باید بكنید این است كه وظایفتان را دقیق انجام بدهید و رییستان را متقاعد كنید هر كاری كه به شما واگذار میشود حتما آن را به درستی انجام خواهید داد. بعد از اینكه كارآیی خودتان را به اثبات رساندید، سه كار دیگر وجود دارد كه باید انجام بدهید تا به ایدههای بزرگتان شانس موفقیت بیشتری ببخشید. طرحهای پیشنهادیتان را در راستای اهداف سازمان تنظیم كنید. هر آنچه كه برای سازمانتان پیشنهاد میدهید باید كاملا در راستای اهداف آن بوده و مكمل رهبری استراتژیك آن باشد. برای مثال اگر شما در بخش نیروی انسانی كار میكنید و شركت تصمیم گرفته نیروی انسانی خود را تعدیل كند در آن صورت اصلا زمان مناسبی برای پیشنهاد استراتژی جدیدتان برای استخدام نمیباشد. از طرف دیگر زمانی كه سازمان شما قصد دارد تا فعالیتهای خود را در جهت ارتقای سازمان گسترش بدهد، ممكن است بهترین زمان برای پیشنهاد دادن طرح جدیدتان باشد. طرحتان را طوری توجیه كند كه نشان بدهد اصلا با طرحهای پیشین تضاد ندارد، بلكه كاملا در راستای آنها میباشد و در پیشبرد آنان موثر خواهد برد. موافقت رییستان را جلب نمایید. بهترین زمان برای ارائه طرحهای جدیدتان، زمانی است كه سازمان شما در مسیر پیشرفت قرار دارد. اما هرگز طرحتان را مخفیانه و بدون اطلاع رییستان امتحان نكنید بلكه همیشه در ابتدای كار سعی كنید تا موافقت او را جلب نمایید. بعد از اینكه طرحتان مورد موافقت رییس قرار گرفت از نظرات او نیز آگاهی بیابید و اگر نظراتشان كارساز و در راستای پیشبرد طرحتان بود حتما آنها را به كار گیرید همچنین تلاش كنید راههایی پیدا كنید تا جناب رییس اعتبارات مالی هم برای طرح شما در نظر بگیرد. این مراحل به شما كمك خواهد كرد تا همواره حمایتهای رییس سازمان پشت شما باشد. با دیگران همكاری داشته باشید. دور هم جمع شدن افراد در سازمانها به انجام شدن كارها منجر میشود. همین جریان میتواند در مورد خلاقیت نیز صادق باشد.
لیستی از كمكهای همكارانتان كه میتوانند به شما در اجرایی كردن طرحتان یاری برسانند جمعآوری كنید.مشتریان طرح خود یعنی افرادی كه از طرح شما سود خواهند برد را مشخص كنید. اگر نگاهی به مثال استخدام نیروی انسانی بیندازید، افراد ذینفع طرح شما در آن مثال مدیرانی خواهند بود كه نیازمند استعدادهای جدید هستند یعنی همان استعدادهایی كه طرح شما برای جذب آنها طراحی شده است. طرحتان را به طور جامعتر برای رفع نیازهای آنها تنظیم كنید. با اینكه میدانم این سه مرحله كارساز است، ولی گاهی اوقات مجبورم بپذیرم بعضی از روسا را به هیچ عنوان نمیشود رهبری كرد. این گروه از روسا همانهایی هستند كه در جایگاه خودشان احساس امنیت نمیكنند و خلاقیت افراد زیر دست خود را تهدیدی برای قدرتشان به حساب میآورند. مدیرانی كه برای پیشرفت خودشان دیگران را زیر پا میگذارند به هیچ عنوان صلاحیت قدرت ندارند. آنها قدرت خودشان را به عنوان سلاح به كار میگیرند تا افراد زیر دستشان را وادار كنند تا فقط سرشان به كار خودشان گرم باشد و هر آنچه كه به آنان واگذار میشود را به انجام برسانند و اجازه هیچ گونه اظهار نظری به افرادشان نمیدهند، و بعد از آن افراد تلاش میكنند تا دنبال فرصتهای دیگر برای نشان دادن استعدادها و مهارتهایشان باشند یعنی به عبارت دیگر سرچشمه خلاقیت در آن سازمان توسط رییس خشكانده میشود. مدیریت یك جریان متقابل است. روسا بعد از آنكه مسیر را معین كردند، اهداف را مشخص میكنند و سپس جریان را دنبال میكنند تا مطمئن شوند كارها طبق زمانبندی و بودجهبندی از پیش تعیین شده به انجام میرسند. در مقابل كاركنان نیز باید تمام تلاش خود را بكنند تا كاری را كه به آنها سپرده میشود به نحو احسن به انجام برسانند. اما كاركنان و روسا زمانی میتوانند بهترین كارآیی را داشته باشند كه هر دویشان باور داشته باشند كه سرچشمه خلاقیت میتواند برخاسته از هركجای سازمان باشد و سازمانهایی موفق خواهند بود كه بتوانند از این خلاقیتها بدون توجه به منشا آن بهترین استفاده را ببرند. موفقیت شامل افرادی نمیشود كه بتوانند خلاقانه فكر كنند، بلكه آنهایی موفق خواهند بود كه توانایی آن را داشته باشند تا به افكارشان جامه عمل بپوشانند.
لیستی از كمكهای همكارانتان كه میتوانند به شما در اجرایی كردن طرحتان یاری برسانند جمعآوری كنید.مشتریان طرح خود یعنی افرادی كه از طرح شما سود خواهند برد را مشخص كنید. اگر نگاهی به مثال استخدام نیروی انسانی بیندازید، افراد ذینفع طرح شما در آن مثال مدیرانی خواهند بود كه نیازمند استعدادهای جدید هستند یعنی همان استعدادهایی كه طرح شما برای جذب آنها طراحی شده است. طرحتان را به طور جامعتر برای رفع نیازهای آنها تنظیم كنید. با اینكه میدانم این سه مرحله كارساز است، ولی گاهی اوقات مجبورم بپذیرم بعضی از روسا را به هیچ عنوان نمیشود رهبری كرد. این گروه از روسا همانهایی هستند كه در جایگاه خودشان احساس امنیت نمیكنند و خلاقیت افراد زیر دست خود را تهدیدی برای قدرتشان به حساب میآورند. مدیرانی كه برای پیشرفت خودشان دیگران را زیر پا میگذارند به هیچ عنوان صلاحیت قدرت ندارند. آنها قدرت خودشان را به عنوان سلاح به كار میگیرند تا افراد زیر دستشان را وادار كنند تا فقط سرشان به كار خودشان گرم باشد و هر آنچه كه به آنان واگذار میشود را به انجام برسانند و اجازه هیچ گونه اظهار نظری به افرادشان نمیدهند، و بعد از آن افراد تلاش میكنند تا دنبال فرصتهای دیگر برای نشان دادن استعدادها و مهارتهایشان باشند یعنی به عبارت دیگر سرچشمه خلاقیت در آن سازمان توسط رییس خشكانده میشود. مدیریت یك جریان متقابل است. روسا بعد از آنكه مسیر را معین كردند، اهداف را مشخص میكنند و سپس جریان را دنبال میكنند تا مطمئن شوند كارها طبق زمانبندی و بودجهبندی از پیش تعیین شده به انجام میرسند. در مقابل كاركنان نیز باید تمام تلاش خود را بكنند تا كاری را كه به آنها سپرده میشود به نحو احسن به انجام برسانند. اما كاركنان و روسا زمانی میتوانند بهترین كارآیی را داشته باشند كه هر دویشان باور داشته باشند كه سرچشمه خلاقیت میتواند برخاسته از هركجای سازمان باشد و سازمانهایی موفق خواهند بود كه بتوانند از این خلاقیتها بدون توجه به منشا آن بهترین استفاده را ببرند. موفقیت شامل افرادی نمیشود كه بتوانند خلاقانه فكر كنند، بلكه آنهایی موفق خواهند بود كه توانایی آن را داشته باشند تا به افكارشان جامه عمل بپوشانند.